آدرین آدرین ، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

آدرین مموشک مامان

روزهای بهمن 94 ادرین

سلام به پسر قشنگم که روز به روز داری اقا تر میشی   مامانی کم کم داریم تو خونه جدیدمون جا میوفتیم و زندگی روال عادی خودش پیدا   کرده شما هم تو مهد جدیدت راحت میری هر چند بیشتر روزایی که صبح زود   میخوایم بریم سر کار شما رو خواب میبرم مهدکودک اما مربیت میگه خیلی پسر   خوبی هستی و کلی بازی میکنی و خوراکتم خدا رو شکر خوب   و اینکه بچه بی ازاری هستی و احتمالا این کارا که تو خونه میکنی و رو اونجا   انجام نمیدی که همش ازت تعریف میکنه با کلا سیاست کاریشون نمیدونم   اخه شما چند وقتیه تو خونه حسابی لجباز شدی تا یه چیزی بر وفق مرادت ...
17 بهمن 1394

و باز هم من چقدر خوشحالم

سلام سلام ببخش پسر قشنگم که تو قسمت قبلی نشد همه خبرا رو   بنویسم     خوب برات بنویسم که شما چقدر تو این روزای سخت و شلوغ پسر خوبی   بودی و اذیت نکردی اصلا کلافه نمیشدی تازه کلی به مامان کمک   میکردی وقتی داشتم یه کارتن میبستم تند تند تو هم هر چی پیدا   میکردی میاوردی و میریختی توش مخصوصا هر چی رو که من به   عنوان اضافه و اشغال      کنار میذاشتم و میاوردی و خالی میکردی توی   کارتن و اون موقع قیافه مامان دیدن داشت       اگر من جایی رو تمیز   میکنم ت...
19 دی 1394

من چقدر خوشحالم

سلام سلام پسر نازم ببخشید که خیلی دیر شد واسه پست جدید بجاش با کلی خبر اومدم اخه به صورت کاملا یهویی و بدون برنامه قبلی خونمونو جابجا کردیم   بله بله والا ما هنوز خودمونم تو شکیم اخه همه منتظر بودیم که مامان جون و باباجون جابجا بشن و بیان کرج اما انقدر اون اقاهه که خونشونو گرفته بد قولی کرد که دیگه همه خسته شدیم و این وسطا چون من باهاشون هی میرفتم بنگاه واسه پیدا کردن خونه دلم خیلی هوس جابجایی کرده بود اخه خونمون دیگه واسمون کوچیک بود و شما اصلا جایی واسه دویدن نداشتی و حتی من واست از اون کامیون گنده ها که خیلی دوست داشتی هم نمیتونستم بخرم اما یه شب با بابایی نشسته بودیم بهش گفتم میای عکس خونمونو بذاریم ...
16 دی 1394

یه بیست ماهگی خوب خوب

سلام سلام ما اومدیم   پسر قشنگم الان که دارم این مطالب و واست مینویسم خیلی خوشحالم   و کلی خدارو شکر میکنم اخه تو این یه ماهه همش خبرای خوب بود و از   همه بهتر این که شما روز به روز داری بزرگتر و عاقل تر میشی از اذیتهات   خیلی کم شده دیگه راحت تر با هم میریم خرید یا مهمونی و هر جا که   رفتیم این چند روز شما انقدر اقا و خوب بودی که همه منو دعوا میکردن که   تو از الکی میگفتی ادرین اذیت میکنه کو ؟؟ این بچه که انر اروم و خوب   و این موقع بود که قیافه من این شکلی میشد   و یه چیز جالب این که شما حداقل روزی یک کلمه ج...
18 آذر 1394

ورود به 19 ماهگی

سلام سلام پسر قشنگی مامان از موقعی که دوباره برگشتم سر کار دیگه   تند تند میام اینجا و از روزهای با تو بودن واست مینویسم که برای لحظه   لحظش خدارو شکر میکنم چه وقتی که از دست شیطونیهات میخوام سرم   بکوبم به دیوار چه از لحظه هایی که معصومانه کنار من میشینی و اروم بازی میکنی شما پسر خیلی خیلی فعالی هستی و همه تو بازی با تو کم میارن یعنی   خدا نکنه یه بازی باهات انجام بدیم که خوشت بیاد دیگه انقدر باید انو تکرار کنیم که از نفس میافتیم    مگر اینکه شانس بیاریم اون وسط یهو تلوزیون تبلیغ بده که دست از   سرمون برداری اون وقت با ای...
10 آبان 1394

شیطنتهای 1:5 سالگی

سلام سلام اندفعه ما زود زود اومدیم تا از بقیه شیطنتهای شما با روایت تصویر حرف بزنیم هر چند از وقتی سرعت دویدنت زیاد شده تا من میخوام از کارت عکس بگیرم تو زودی اومدی سروقت گوشی ولی کلی عاشقتم که دیگه اصلا واسه مهد رفتن اذیت نمیکنی و بعد 5 min که من کنارت میشینم اروم میری پیش بچه ها البته اینم بگم این مهدکودکت خیلی خیلی خاله های مهربونی داره که کلی با من و تو همکاری کردن که تو زودی به محیط عادت کنی و من ازشون خیلی ممنونم که انقدر قشنگ از تو مراقبت میکنن       خوب بریم سراغ عکسا اول بگم خدمتت که شما کلا خودت صاحب همه وسایل خونه میدونی و جالب اینه که تو مهد هم حسابی حواست به لوازمت هست و مربیت میگه همی...
29 مهر 1394

18 ماهگی

سلام پسر خوبم مامانی اومد اما بازم با یه عالمه غیبت خوب اخه من تو محل کارم واست پست میذاشتم که این دو ماه نیومده بودم و تو خونه هم تا من بیام سروقت سیستم شما با یه لبخند گول زننده میای زود دستات باز میکنی و میگی : مامان مامان بعدم محکم با دهن باز منو بوس میکنی ( اخه هنوز من نتونستم بهت یاد بدم که واسه بوس کردن باید دهنت ببندی چون تو عین ماهی دهن باز میکنی و کل لپ طرف و لبای طرف میکنی تو دهنت و حسابی خیسش میکنی این روند بوس کردن شماست ) خلاصه دور از جون این مراحل خر کردن من که دیگه بهت هیچی نگم و تو بیای پشت سیستم بشینی واسه همین ما خیلی وقت که کلا از وبلاگ دور شدیم اما خوب در کل تابستون خوبی رو کنار هم گذروندیم و شما فقط ی...
22 مهر 1394

16 ماهگی و کلی ماجرا

سلام پسر قشنگم اومدم بعد یه عالمه غیبت موجه اخه الان بیشتر از یک   ماه شده که من سر کار نمیرم و دورادور رو کارها نظارت میکنم از بس شما   مریض شدی و همه منو دعوا کردن که چون بچه میره مهد انقدر ضعیفه   خلاصه که کامل در خدمت شما هستیم و از اونجایی که کل وقت منو م   میگیریو اصلا دلت نمیخواد به جز تو به هیچ چی دیگه توجه کنم در نتیجه   کلا مبایل و کامپیوتر کلا تعطیل شده و خیلی وقت نتونستم سری به   وبلاگت بزنم اما خوب کلی دو تایی باهم تو خونه حال میکنیم بازی میکنیم   دعوا میکنیم اما زودی اشتی میکنیم اخه وقتی تو اون دستای کوچولو رو ...
5 شهريور 1394

دل مشغولی های مادرانه

سلام پسر قشنگم دیگه شما 15 ماهه شدی داری کلی کارای قشنگ یاد میگیری   اما من این روزا خیلی خوشحال نیستم هر چند که مثل همیشه خدارو شکر میکنم    یه نی نی سالم بهم داده اما بعضی موقع ها واقعا کم میارم نمیدونم چرا شما انقدر   بهانه گیر شدی در طول روز به عناوین مختلف گریه میکنی جیغ میزنی خودتو   میندازی زمین و خلاصه واسه هر چیزی بهونه گیری میکنی و هر با هر جا رفتم   واقعا پشیمون شدم و احساس میکنم همه از صدای دادو بیداد تو  ناراحت میشن   چند روز پیش عموی من فوت کرد و ما رفتیم شهرستان واسه مراسم خاک سپاری   شما انقدر اذیت کردی اخه خونشون وی...
21 تير 1394