آدرین آدرین ، تا این لحظه: 10 سال و 24 روز سن داره

آدرین مموشک مامان

بدون عنوان

عید فطر وقتی شما وارد 4 ماه شده بودی دومین مسافرت و با عموها و مادری رفتیم کلی جاها رو گشتیم ماسوله استارا اردبیل سرعین و ...  خلاصه کلی تو را بودیم اما شما هم خیلی پسر خوبی بودی شبها که کامل میخوابیدی از 10 شب تا 7 صبح یه سره واسه همین منم میتونستم کلی استراحت کنم قربون پسرم که انقدر به فکر مامانش ...
6 آذر 1393

بدون عنوان

و وقتی تونستی غلت بزنی خوابیدنت داستان خودش داشت و باید تمام اطراف و پر از بالشت میکردیم تازشم وقتی بیدار میشدی میخواستی که پستونکتو بزاریم دهنت بعدشم سریع پشتت میکردی به ما یه پاتم مینداختی رو بالشت کناریت و یه وری میخوابیدی اون موقع دلم میخواست انقدر گازت بگیرم تا حالت جا بیاد الهی قربونت بشم ...
6 آذر 1393

بدون عنوان

وقتی 3 ماه و نیم یه غروب من و بابا یی پیش تو نشسته بودیم که دیدیم یهویی شما خودتو به سمت راست پرت میکنی و تا نصفه هم میری اما کامل نمیتونی بچرخی اما انقدر اینکار و ادامه دادی تا واسه اولین بار تونستی اما دستات زیرت گیر کرده بود اما خوب خیلی زود یاد گرفتی دستاتم بیرون بکشی سرت و بالا نگه داری همچین با غرور هم به ما نگاه میکردی انگار همین الان تنهایی برق و اختراع کردی خلاصه منو بابایی هم کلی این پسر کاشفمون تشویق میکردیم   ...
6 آذر 1393

بدون عنوان

تیر ماه که شما 3 ماهه شدی ماه رمضان شروع شد و تازه توی این ماه یه کم از استرسهای مامان بابت کارو دفتر کم شده بود و تنها مشکل دلدردهای شما بود که بدجوری هم خودتو کلافه کرده بود هم منو بعضی غروبها که بابایی خونه نبود تو انقدر گریه میکردی که صدات میگرفت   ...
6 آذر 1393

بدون عنوان

با این حال اولین مسافرت رو توی 2 ماهگی رفتیم یعنی 2 روز قبلش رفتیم واکسن زدی و بعد با دایی امیر اینا رفتیم سفر اونم چاکسر اونجا کلی همه همکاری میکردن و نوبتی نگهت میداشتن تو هم وقتی سر حال بودی بهشون میخندیدی   ...
5 آذر 1393