آدرین آدرین ، تا این لحظه: 10 سال و 25 روز سن داره

آدرین مموشک مامان

دندونی اقا پسری

بالاخره بعد کلی آب دهن ریزیو کج خلقی یه مروارید ناز اومد و اومد تو دهن عشق مامان نشست چند روز بعد هم 3 تا دیکه هم زمان در اومدن اما خدارو شکر اصلا تب نکردی فقط شبا نمیتونی خوب بخوابی هر چیزی رو هم حسابی به دندونات میکشی و خدا نکنه دستم بکنم تو دهنت حسابی از خجالتش در میایو گاز میگیری اولین دندون مال جلو پایین سمت چپ که جوانه زده مامان جون هم زحمت کشید و واست آش دندونی پخت اما خوب چون تو محرم بود واست جشن نگرفتیم خودمون دور هم جمع شدیم آخه تولد مامان جون هم بود خلاصه کیک دندون شما با کیک تولد یکی شد دایی امیر اینا هم اومدن خونه مامان جون و کنار هم بودیم اول رفتیم تکیه که دایی نوحه میخوند بعدم ن...
6 آذر 1393

بدون عنوان

دیگه حسابی با مهدکودکت اخت شدی و جا افتادی کم کم سرعت سینه خیزت رفته بالا و تا تکون بخوریم به اون چیزی که میخوای رسیدی حسابی ورجه وورجه میکنی و به همه چی دست میزنی باید کنترل هارو  یه جا بزاریم که تو نبینی تو رورئکت هم میشینی و کلی دوستش داری خیلی زود هم یاد گرفتی چه طوری باید حرکت کنی باهاش جدیدا هم که دست فرمونت حسابی خوب شده دیگه عقبکی نمیری کامل میشینی اما خیلی این حالت و دوست نداری و ترجیح میدی غلت بزنی و با اسباب بازیات بازی کنی اینجا هم واسه اولین بار اومدی یه مهمونی شلوغ که سر و صدا زیاد بود آخه تولد خاله سپیده بودش و باید میومدی که کلی هم دوست داشتی بعد از یه کم بازی تو اتاق خوابیدی اصلا...
6 آذر 1393

بدون عنوان

اینم قیافه شما وقتی اولین بار لباسایی که مامان جون با کلی عشق واست بافته بود رو پوشیدی هر کسی لباسات میدید کلی ازشون تعریف میکرد آخه چند دست بودن و هر کدوم هم یه رنگ اینجا هم با یکی دیگه از لباسایی که مامان جون واست بافته رفتی سر کار بابایی آخه محل کار من و بابایی نزدیک هم و تو اونجا هم تند تند میری سر میزنی ...
5 آذر 1393
1