آدرین آدرین ، تا این لحظه: 10 سال و 26 روز سن داره

آدرین مموشک مامان

اولین سفر مشهد ادرین

پسر قشنگم از بس که ماه و آقا بودی ما دوباره تونستیم بریم سفر این بار امام رضا ما رو طلبید رفتیم به پابوسش مو قع رفتن با قطار رفتیم که شب رو بود شما هم راحت گرفتی رو تخت مامان خوابیدی و اصلا اذیت نکردی بعد از نماز هم بیدار شدی پیش باباجون و مامان جون نشستی تا منم یه کم استراحت کنم نگاه کن چه قیافه بامزه ای به خودت گرفتی وقتی باباجون رو تخت بالایی گذاشته بودت اما چون هوا سرد بود شما رو دو بار بردیم حرم که کلی آقا بودی و زیارت کردی مامان هم از امام رضا فقط سلامتی تو و اطرافیان رو خواست تازه بعد از زیارتم میگرفتی میخوابیدی از بس که تو آقایی قربونت برم پسر ماهم که تمام خوبیا تو وجودت جمع شده و من واقعا نمیدونس...
8 آذر 1393

پسر مامان کارمند میشه

بعضی 5شنبه ها شما با من میای دفتر آخه خیلی دوست داری به مامان کمک کنی یه روزه کلی کارا واسم انجام میدی و وقتی عکس نتیجه کارهات و واسه دوستم فرستادم کلی پیشنهاد کار بهت شد عکسش و اینجا هم میذارم که خودتم کیف کنی هر چند همون موقع هم کلی از کارایی که کردی راضی بودیو با صدای بلند میخندیدی با رورئکت تند تند حرکت میکردی تازه از خوشحالی جیغ هم میکشی !!!!!!! ...
6 آذر 1393

اولین حرف زدن مموشک

پسر مامان اولین کلمه معنا دارو به زبون آورد دردر همه میگن از بس این بچه این و رو اون ور رفته جای مامان و بابا دردر یاد گرفته تازه میایم خونه کلی هم غر میزنی و منو سمت در هل میدی که برگردیم بیرون دیگه در خونه رو هم میشناسی در مهد رو هم یاد گرفتی تا میرسیم این دو تا جا بلند و پشت هم میگی اواواواو خلاصه کلی زبون میریزی انقدر جدی نگام میکنی دد دو دی با نه میگی خودم خجالت میکشم چرا زبون تو رو نمیفهمم بعضی وقتها هم بی هدف میگی آیه نه ب ب ولی وقتی میگی دردر تازه در را هم نشون میدی که بریم تا وقتی هم تو بغل من بیرون راه بریم صدات در نمیاد کلی اطراف با دقت نگاه میکنی   ...
6 آذر 1393

شیطنتهای آقا پسری

دیگه حسابی شیطون شدیو کلی کارای جدید میکنی دیگه تا میزارمت زمین میرم به کارام برسم زودی دنبال من میایو تازه راه ها رو هم یاد گرفتی اگه تو اتاق باشم از کجا باید بیای اگه تو اشپزخونه باشم از کجا ؟؟ چند روز پیش هم اومدی دم اشپزخانه تازه داری صندلیو میگیری که بلند بشی یعنی یه کوچولو دیر رسیده بودم افتاده بود رو کلت دیگه همه چیو میگیری میکشی منم که میشینم پیشت زودی میای از پای من میگیری و بلند میشی فکر کنم چند روز دیگه بدون کمک بلند بشی خیلی حواسم باید بهت باشه وگرنه یه بلایی سر خودت میاری 1000 ماشالا که یه لحظه آروم و قرار نداری و کلی تحرک داری جدیدا بابایی که میاد خونه کلی ذوق میکنیو جیق میکشی اما خوب...
6 آذر 1393
1