آدرین آدرین ، تا این لحظه: 10 سال و 20 روز سن داره

آدرین مموشک مامان

بدون عنوان

خوب دیگه از این موضوع بد بگذریم امیدوارم واقعا دیگه تمام شده باشه   بذار یه موضوع خوب رو واست تعریف کنم اونم پروسه پوشک هست که پارسال واسه این موضوع خیلی اذیت شدیم و اخر هم موفقیت امیز نبود   بعد از تولد 3 سالگی یه روز صبح پوشکت تموم شده بود و فقط یه دونه داشتی بهت گفتم مامانی جیشت و بگو تا بابا عصری پوشک بگیره تو هم خیلی جدی نگاهم کردی و گفتی بااااااااشه   و از اون لحظه به بعد دیگه جیشت و گفتی و غیر از یکی دو بار که اونم خیلی سرگرم بازی بودی اصلا جیشت نریخت و به این راحتی این مهم انجام شد این چند وقت کلی کارای خوب کردیم 4 تا مسافرت رفتیم ...
17 خرداد 1396

خلاصه ای از زمستان 95 و بهار 96

خوب پسر قشنگی به علت این دور بودن خیلی طولانی الان نمیتونم تمام اتفاق هایی که تو این چند ماه گذشته روی داده برات تعریف کنم اما خوب اینو میتونم بهت بگم که تقریبا 80 دصد اتفاقهای خوب گشت و گذار و مهمونی و مسافرت بوده و این کلی جای خدا رو شکر کردن داره و اون 20 درصد هم یکیش که خیلی هم مهم بود این بود که شما تقربا دو ماه یه کار جدید میکنی که اصلا قابل تحمل و هضم نیست و این موضوع دقیقا از بعد از پوشک گرفتن شروع شد هر چند وقت تقریبا هر چند روز یک بار سر یه موضوع خیلی پیش پا افتاده که هر بار هم یه چیزی بوده شروع میکنی به جیغ زدن بلند گریه کردن و خودتو به زمین زدن و به هیچ صراطی هم مستقیم نیستی و این کار و شاید تا 1 ساعت به...
17 خرداد 1396

غیبت طولانی به علت مشکلات فنی

خوشگل مامان کلی این چند وقت تاراحت بودم اخه فکر کردم تمام زحمات این دو سال دود شده الان چند ماه هر چی تلاش میکردم که وارد وبلاگت بشم نمیشد و دیگه بیخیال شده بودم و نمیدونستم چطوری میشه با مدیر وبلاگ ارتباط برقرار کرد و مشکل رو بهش گفت امروز همینجوری شانسی وارد شدم و دیدم یوهووووووووو درست شده    پس پیش به سوی مطالب جدید چون کلی اتفاقها افتاده تو این چند ماه ...
17 خرداد 1396

عکسهایی از جنس پاییز

تو مطلب قبلی از اتفاق بد ابان حرف زدم اما الان میخوام واست عکسای مهر و ابانت و بذارم و تازه قرار کلی دیگه هم خوش بگذرونیم اخه اقای دکتر گفت تا اونجا که میشه خوشی و پارک جشن و مسافرت و شلوغی واست ایجادد کنیم تا زودتر استرست یادت بره و خوب خوب بشی عشق من   اینا عکسای محرم هستش که ما به رسم 30 سال گذشته باز هم اومدیم هییت باباجون اینا دایی حامد وقتی یه کم از تو برزگتر بووود همیشه میخواست میکروفون و از مداح بگیره و بخونه و بعضی وقتا تو جاهای خلوت تر حتی میخوند و حالا خودش مداح این هییت شده و شما کنارش زنجیر میزنی     ایشون هم اتریسا خانم دختر یکی از قدیمیترین دوستای من هستن م...
29 آبان 1395

دومین ماه پایییز و کمی نگرانی .....

سلام به پسر نازم ماه ابان هم تموم شد و امروز اخرین روز ابان بوووود تو این ماه هم روزای خوب خدا رو شکر خیلی زیاد داشتیم اما یه اتفاق بد یه عالمه نگرانی رو هم تجربه کردیم من با تحقیقات فراوان و پرس و جو تصمیم گرفتم شما رو از پوشک بگیرم اول در موردش باهات حرف زدم که دیدم اصلا توجه نمیکنی بعدش یکی دو بار صبح ها که میدونستم موقع اه کردن هستش میرفتیم تو دستشویی و بعد نیم ساعت بازی کارت و انجام دادی اما برای جیش کردن اصلا همکاری نمیکری دو روووز واست جازه گذاشتم تو دستشویی استیکر خریدم اما میرفتیم یه کم میشستی بعدم میگفتی جیییییییییییییییییییش بعدم میخندیدی و میگفتی از الکی یا میگفتی اوجولی ایش کن!!!! یه کم...
29 آبان 1395

عکسهای سفرهای مهر ماهی

خوب خوب خوب من اومدم پسر قشنگی تا بقیه عکسهای سفر خارج نزدیک رو واست بذارم   اینجا امارت مال که انقدر همه جا تمییز بود احتمالا همه مامانا احساس میکردیم تو خونه ایم و بچه هامون به این شکل رو زمین ولوو بودن     اینجا هم منتظر مترو بودیم که خیلی برای حمل و نقل عالی بوود و ما چون هتلمون ورودی مستقیم به مترو داشت خیلی استفاده میکردیم و خوبیشم این بود که تا ما با بچه وارد میشدیم سریعا یه نفر جاش میداد بهمون و وکلا همه جا به شدت بچه ها رو تحویل میگرفتن حتی تو فرودگاه موقع گرفتن گذر نامه اولویت با ما ها بووود     لابی هتل وقتی منتظر میشدیم تا خاله سارا ای...
8 آبان 1395

تابستان تموم شد اما سفرهای ما نهههههههه

سلام سلام   پسر نازم سومین پاییز با بودن تو قشنگ تر از همیشه داره میگذره و ما کنار هم خوشبختیم   با ورود به پاییز برای اولین بار با شما ازکشور خارج شدیم این بار سفر   به کشور مردمان سوسمار خور رو انتخاب کردیم   هر چند که دیگه اونجا از سوسمار خبری نبووود و همه غرق در رفاه و تجمل   بودن حتی زحمت راه رفتن و کار کردن هم به خودشون نمیدادن و تمام کارمندان و   فروشندگان و راننده هاشون از مهاجرین بودن و تنها جایی که عربها رو در حال   کار کردن میدیدی توی  فرودگاه برای تایید گذر نامه بووود !!!!!!   وقتی تصمیم گرفتیم ب...
5 آبان 1395

و اخرین ماه تابستان 95

سلام به پسر قشنگ و ناااازم و باز هم غیبت !!!! خوب اشکال نداره خودت میدونی که مامان یه عالمه کار داره و البته این که باز هم خداروشکر همه این کارها واسه شادی و خوشی و مسافرت بووووده ما باز هم به مسافرتهای تابستانیمون ادامه دادیم و میشه گفت از کمی بزرگ شدن شما داریم حسابی بهره میبریم و البته تو این 2 ماه چند تا تولدم داشتیم تولد دایی حامد که خونه مامانی دور هم جمع شدیم تولد عمو محسن که کمی تعداد بیشتر بووود و تولد خاله لیلا که به مراتب با یه سورپرایز خیلی خیلی باحاااال تو خونشون برگزار شد که خاله کلی خوشحال شده بود و  خاطره ساز شد و تولد مامان که یواش یواش به یه مهمونی بزرگ 30 نفره تبدیل شد و کلی خوش گذشت و همه چی عالی ب...
24 مهر 1395