آدرین آدرین ، تا این لحظه: 10 سال و 29 روز سن داره

آدرین مموشک مامان

بدون عنوان

از ماه دوم کم کم دل دردات شروع شد خیلی روزای سختی بود خیلی گریه میکردی نزدیکای غروب بدتر هم میشد و فقط وقتی میذاشتیمت توی پتو و تکون میدادیم اروم میشدی دکتر گفت کولیک داری و کار زیادی نمیشه کرد و تا 3 ماهگی ادامه داره بعضی شبا که بابایی هم نبود من هم پا به پات گریه میکردم ...
5 آذر 1393

بدون عنوان

توی ماه اول شما رو مهمونی نمیبردیم آخه صدای بلند واسه گوشای کوچولوی شما بد بود شما پیش مامان جون میموندی کلی هم پسر خوبی بودی میخوابیدی ...
5 آذر 1393

بدون عنوان

طول روز خیلی کوتاه میخوابیدی و تند تند بیدار میشدی مخصوصا اگر روی پا نبودی و کلا مامان باید در اختیار شما بود اما شبا عالی میخوابیدی و شاید 2 بار بیدار بشی و شیر بخوای ببین چه ناز خوابیدی ...
5 آذر 1393

بدون عنوان

و با اومدنت همه چی رنگ و بوی تازه ای گرفت 5 روز اول شیر خودم میخوردی اما هی لاغرشدی و روزی که رفتیم غربالگری و گفت زردی داری فهمیدم اصلا شیرم نمیومده و تو همش گشنه بودی نمیدونی اون شبی که بیمارستان بودی چقدر گریه کردم و از فرداش که اومدی خونه دیگه شیر خشک بهت دادیم و همین که مزش رفت زیر زبونت دیگه به سینه لب نزدی و جیغ میکشیدی که اونو نمیخوای ...
5 آذر 1393

بدون عنوان

ادرین مامان نمیدونی انتظار روزهای اخر چقدر سخت شده بود دیگه شبا اصلا نمیتونستم بخوابم بعد هم چون تعطیلات عید بود همه رفته بودن مسافرت و فقط مامان جون و باباجون کنار ما مونده بودن ...
5 آذر 1393

بدون عنوان

اینم قیافه شما وقتی اولین بار لباسایی که مامان جون با کلی عشق واست بافته بود رو پوشیدی هر کسی لباسات میدید کلی ازشون تعریف میکرد آخه چند دست بودن و هر کدوم هم یه رنگ اینجا هم با یکی دیگه از لباسایی که مامان جون واست بافته رفتی سر کار بابایی آخه محل کار من و بابایی نزدیک هم و تو اونجا هم تند تند میری سر میزنی ...
5 آذر 1393