آدرین آدرین ، تا این لحظه: 10 سال و 26 روز سن داره

آدرین مموشک مامان

تابستان تموم شد اما سفرهای ما نهههههههه

1395/8/5 14:21
نویسنده : مامان فدیا
515 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام

 

پسر نازم سومین پاییز با بودن تو قشنگ تر از همیشه داره میگذره و ما کنار هم خوشبختیم محبت

 

با ورود به پاییز برای اولین بار با شما ازکشور خارج شدیم این بار سفر

 

به کشور مردمان سوسمار خور رو انتخاب کردیم شیطان

 

هر چند که دیگه اونجا از سوسمار خبری نبووود و همه غرق در رفاه و تجمل

 

بودن حتی زحمت راه رفتن و کار کردن هم به خودشون نمیدادن و تمام کارمندان و

 

فروشندگان و راننده هاشون از مهاجرین بودن و تنها جایی که عربها رو در حال

 

کار کردن میدیدی توی  فرودگاه برای تایید گذر نامه بووود !!!!!!تعجب

 

وقتی تصمیم گرفتیم بریم سفر من خیلی نگرا ن بودم که شما اونجا به روال قبل

 

بخوای اذیت کنی و ما فقط پولمونو دور بریزیم و هیچی از سفرمون نفهمیمخطا اما با

این حال دلمونم راضی نمیسد بدون شما بریم خلاصه دل و زدیم به دریا و یه

کالاسکه از یکی از دوستان گرفتیم و رفتیم و این سفر جزو بهترین سفر های

شما شد پسرم عاااالییی بودی و کوچکترین اذیتی نکردی تشویقتو هواپیما موقع فرود یا

اوج گرفتن گوشت یه کم درد گرفت و غیر اون با خوراکیهات سر گرم بودی و تو

دبی هم که ما صبح از هتل خارج میشدیم تا ساعت 8 که برگردیم همش رو

کالاسکه نشسته بوودی و با دقت ادما رو نگاه میکردی یا خوراکی هایی که

واست اندازه یه کوله پشتی رداشته بودم و میخوردی و یا گوشی من و بابایی و

میگرفتی و بازی میکردی و جالب اینکه وقتی به زورم میخواستیم بلندت کنیم که

یه عکس بگیریم ازت مخالفت میکردی خلاصه عالی بودیعالییییی و ما هم از این

بابت به سرعت قول مسافرت بعدی رئ از بابا گرفتیم عینک

اما خوب این خوب بودنت یه عیب داشت این که کلا عکسای زیادی ازت ندارم غمگین

 

توی هواپیما که انقدر اقا نشسته بودی

 

توی فرودگاه و اولین خرید

برج خلیفه بلندترین برج دنیا که واقعا ابهتش میگرفت ادمو

 

دبی مال اکواریوم بزرگی که داشت

 

بزرگترین پیست اسکی در دمایی بالاتر از 45 درجه

!!!!! پنگوءن ها واسه خودشون رژه میرفتن

 

بقیه عکسارو بعدا برات میذارم چون الان خیلی دیر شده زودی میاااام مامانیمحبت

پسندها (1)

نظرات (2)

محجوب بانو
7 آبان 95 15:20
انشالله همیشه به خوشی
کیان
20 آبان 95 8:57
آدرین جون معلومه که پسر خیلی عاقلی هستی و با مامان و بابا هم کاری میکنی که شما رو با خودشون مسافرت میبرند. مامان بابای من که تا اسم مسافرت میاد زودی میگن حالا صبر کنیم کیان بزرگ بشه. راستی اون شهر بازی رو هم دارند میبرن شهر رشت