اولین سفر مشهد ادرین
پسر قشنگم از بس که ماه و آقا بودی ما دوباره تونستیم بریم سفر این بار امام رضا ما رو طلبید رفتیم به پابوسش
موقع رفتن با قطار رفتیم که شب رو بود شما هم راحت گرفتی رو تخت مامان خوابیدی و اصلا اذیت نکردی بعد از نماز هم بیدار شدی پیش باباجون و مامان جون نشستی تا منم یه کم استراحت کنم
نگاه کن چه قیافه بامزه ای به خودت گرفتی وقتی باباجون رو تخت بالایی گذاشته بودت
اما چون هوا سرد بود شما رو دو بار بردیم حرم که کلی آقا بودی و زیارت کردی مامان هم از امام رضا فقط سلامتی تو و اطرافیان رو خواست
تازه بعد از زیارتم میگرفتی میخوابیدی از بس که تو آقایی قربونت برم پسر ماهم که تمام خوبیا تو وجودت جمع شده و من واقعا نمیدونستم اونجا با چه زبونی شکر خدا رو بگم به خاطر این همه نعمتی که بهم داده
اما خوب تو هتل کلی شیطونی میکردی و همون اول هم در یاد گرفته بودی و اصرار داشتی همش بری دردر
کلی بازی میکردی وقتی هم میرفتیم رستورانش غذا بخوریم مثل یه پسر خوب و باکلاس روی صندلی میشستی و با دقت ما رو نگاه میکردی یه کوچولو هم از غذای مامانی میخوردی با بطری نوشابه سرگرم بودی البته اگه کل تایم از 5 دقیقه بیشتر میشد دیگه صلاح میدیدی که بیای بیرون به خدمت سفره برسی
تازه ما روز دربازی استقلال و پرسپولیسم مشهد بودیم واسه همین همگی رفتیم پایین که بازی رو ببینیم شما هم با هیجان بازی نگاه کردی تازه وقتی مامانی از خوشحالی جیغ میکشید شما هم محکم دست و پا میزدی و با صدای بلند میخندیدی و سعی میکردی ادای من رو در بیاری منم انقدر ماچت کردم و هی این کار و تکرار میکردم شما هم ادامه میدادی خلاصه اون 10 دقیقه اخر من و تو کلی شلوغ کردیم و خوشحالی کردیم و خلاصه یه سفر پر از خاطرات خوب واسمون باقی موند روز آخر هم واسه اینکه شما راحت باشی و برگشتنه 12 ساعت اونم روز تو قطار بودن واست خیلی سخت میشد با هواپیما برگشتیم