شروع سال جدید با پسری
سلام مامانی جریانات 11 ماهگی شما نزدیک عید شد و واسه همین انقدر دیر اومدم که واست بگم
ماه اسفند یه کم واسه تو سخت گذشت از یه طرف چند بار مریض شدی و از طرف دیگه دندونات حسابی اذیتت میکرد منم واسه اینکه بیشتر پیشم باشی 3 روز میذاشتمت مهد و بقیش پیش خودم میموندی
البته تو این یه ماه کلی مامان جون اومد پیشمون بهمون کمک کرد هم تو خونه تکونی هم تو نگهداری از تو و تو هم که حسابی بهش عادت کردی و دیگه به منم ترجیحش میدی
خلاصه اینکه به کمک مامان جون و باباجون ما هم واسه عید و سال جدید اماده شدیم
اخه من از طرفی هم فکرم واسه تولد تو حسابی مشغول بود و همش تو نت و وبلاگای مختلف دنبال تم تولد واسه شما بودم
و بالاخره لحظه سال تحویل رسید و واسه اولین بار یه فرشته کوچولو کنار ما بود هر چند این فرشته یه کم تنبل بود و چون سال تحویل نصف شب بود اونم خوابش برد البته قبل از خواب یه حالی به سفره هفت سین دادی ها که ما مجبور شدیم جمع کنیم و ببریم بالای اپن بذاریم و بعد از خوابیدن شما دوباره بچینیم