پروسه از شیر گرفتن
سلام پسر قشنگم
برای اولین بار اومدم و یه پست بدون عکس دارم واست میذارم اخه اصلا حوصله ندارم و خیلی خیلی خستم من و تو و بابایی روزای خیلی سختی رو داریم میگذرونیم اصلا فکر نمیکردم اینجوری بشه
داستان از اینجا شروع شد که وقتی تولد 2 سالگی شما گرفته شد دیگه تصمیم گرفتیم شما رو از شیر بگیریم تازه داشتم فکر میکردم از چه روشی این کار رو انجام بدم که یه روز صبح شما اومدی پیشم گفتی : شی اتاد افت (شیشه شیر افتاده ) بعدم دست منو گرفتی بردی تا شیشت از زیر مبل در بیارم منم یه دفعه یه فکری به نظرم رسید با هم دولا شدیم شیشه رو نگاه کردیم و بهت گفتم ببین دستم نمیره اخ اخ حالا چیکار کنیم؟؟؟
و به این ترتیب اون شیشه اون زیر موند و هر بار که شیر میخواستی میگفتم شیشه نداریم برو ببین زیر مبل ، میخوای با لیوان بدم یا ویت یه لیوان نی دار گرفتم که با اون بخوری
تا 3 روز شبا توی خواب و بهت میدادم اما روزا رو نه الان 3شب موقع خواب هم نمیدم بهت
توی روز مشکلی ناریم با تاپ یا رو پا میخوابی اما شبا از ساعت 12 که میگم بخوابیم شروع میکنی به گریه اسم شیر رو نمیاری اما بهونه میگیری و واسه هر چی گریه میکنی و این روال تقریبا تا 2:30 ادامه داره انقدر گریه میکنی و خودت و پرت میکنی دیشب از نفس تنگی خوابت برد یعنی دیگه جونی نداری واسه ادامه گریه
و اون موقع به هیچ صراطی مستقیم نیستی نه اب میخوای نه شیر میخوای نه اجازه میدی بغلت کنیم فقط جیغ میزنی پریشب انقدر جیغ زدی و پا کوبیدی همسایه زیریمون با یه چیزی کوبید به سقفش !!!! فکر کنم دیگه همسایه ها عاصی شدن از دستت
واقعا نمیدونم دیگه چیکار کنم هم نگران خودتم هم همسایه ها و هم من و بابایی که صبحها با اعصاب خراب و خواب الود میایم سر کار
بابایی میگه وباره شیر و بدیم بهش اما من میگم تمم زحماتمون به هدر میره !!
امیدوارم زودتر یه راه حل پیدا بشه
راستی انقدر دلم پر بود یادم رفت اون اول بگم 25 ماهگیت مبارک باشه پسرم