آدرین آدرین ، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

آدرین مموشک مامان

پروسه از شیر گرفتن

1395/2/12 10:16
نویسنده : مامان فدیا
318 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر قشنگم

 

برای اولین بار اومدم و یه پست بدون عکس دارم واست میذارم اخه اصلا حوصله ندارم و خیلی خیلی خستم من و تو و بابایی روزای خیلی سختی رو داریم میگذرونیم اصلا فکر نمیکردم اینجوری بشه

داستان از اینجا شروع شد که وقتی تولد 2 سالگی شما گرفته شد دیگه تصمیم گرفتیم شما رو از شیر بگیریم تازه داشتم فکر میکردم از چه روشی این کار رو انجام بدم که یه روز صبح شما اومدی پیشم گفتی : شی اتاد افت (شیشه شیر افتاده ) بعدم دست منو گرفتی بردی تا شیشت از زیر مبل در بیارم منم یه دفعه یه فکری به نظرم رسید با هم دولا شدیم شیشه رو نگاه کردیم و بهت گفتم ببین دستم نمیره اخ اخ حالا چیکار کنیم؟؟؟

و به این ترتیب اون شیشه اون زیر موند و هر بار که شیر میخواستی میگفتم شیشه نداریم برو ببین زیر مبل ، میخوای با لیوان بدم یا ویت یه لیوان نی دار گرفتم که با اون بخوری

تا 3 روز شبا توی خواب و بهت میدادم اما روزا رو نه الان 3شب موقع خواب هم نمیدم بهت

توی روز مشکلی ناریم با تاپ یا رو پا میخوابی اما شبا از ساعت 12 که میگم بخوابیم شروع میکنی به گریه niniweblog.com  اسم شیر رو نمیاری اما بهونه میگیری و واسه هر چی گریه میکنی و این روال تقریبا تا 2:30 ادامه داره انقدر گریه میکنی و خودت و پرت میکنی دیشب از نفس تنگی خوابت برد niniweblog.com یعنی دیگه جونی نداری واسه ادامه گریه

و اون موقع به هیچ صراطی مستقیم نیستی نه اب میخوای نه شیر میخوای نه اجازه میدی بغلت کنیم فقط جیغ میزنی پریشب انقدر جیغ زدی و پا کوبیدی همسایه زیریمون با یه چیزی کوبید به سقفش !!!! فکر کنم دیگه همسایه ها عاصی شدن از دستت

واقعا نمیدونم دیگه چیکار کنم هم نگران  خودتم هم همسایه ها و هم من و بابایی که صبحها با اعصاب خراب و خواب الود میایم سر کار

بابایی میگه وباره شیر و بدیم بهش اما من میگم تمم زحماتمون به هدر میره !!

امیدوارم زودتر یه راه حل پیدا بشهniniweblog.com

 

راستی انقدر دلم پر بود یادم رفت اون اول بگم 25 ماهگیت مبارک باشه پسرم niniweblog.com

پسندها (7)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (11)

بابا حمید
12 اردیبهشت 95 11:47
سلام آبجی ظهر شما بخیر وخوشی ماشالله آدرین جووون خیلی ناز و خوشکله خدا برای شما و بابای گلش این غنچه زیبا را حفظ کنه خوشحال میشم به ماهم سر بزنید منتظر حضور سبز شما هستم مانا وبرقرار باشید از طرفم آدرین جووون را ببوسید
مامان فدیا
پاسخ
ممنون از شما چشم حتما
مامان مژگان
12 اردیبهشت 95 14:05
سلام خانمی خیلی دوران سختیه گرچه من هنوز تجربه نکردم ولی از الان بعضی وقتا نگران اون موقع میشم فقط امیدوارم از دست نده انشالله که با صبوری این دورانو بگذرانید 🌷🌷
مامان فدیا
پاسخ
واقعا سخت و پر از عذاب وجدان
محجوب بانو
12 اردیبهشت 95 22:48
سلام مهربونم خیلی ممنون که پیشمون اومدی خانومی خیلی خوشحال شدیم باز هم پیشمون بیایید وااای عزیزم چقدر سخت واقعا درد آوره به نظرم با همسایه ی پایینیتون صحبت کنید قضیه رو بهشون بگید تا بفهمم این صداها موقتیه انشالله که به خوبی پیش میره عزیزم نگران نباش
مامان فدیا
پاسخ
احتمالا باید همین کار رو بکنیم
مامان لیدا
13 اردیبهشت 95 3:53
سلام واااای چقدر بد منم باید این روزهارو بگذرونم از الان نگرانم چون یکی 2بار خواستم شب به آدرینا شیر ندم دیدم خونه زندگی رو داره میریزه رو سرش دیگه مجبور شدم بدم, طفلی بچه ها روحیه شون داغون میشه گفتم بزارم هفته ی اول بعد از تولدش بهتر باشه انشالا که همه چیز خوب پیش بره عزیزم و آدرین کوچولو بدون سختی این پروسه سختو به پایان برسونه
مامان فدیا
پاسخ
اره واقعا بدترین بخشش همون عذاب وجدانش که اون هی گریه میکنه و من دوای دردش میدونم اما بهش نمیدم
مامان آروین
13 اردیبهشت 95 8:37
سلام خانومی. خواهر برای این که دخترش رو از پستونک بگیره بردش مغازه اسباب بازی فروشی، پستونک رو به آقا مثلا فروخت و به جاش اسباب بازی گرفت البته قبلشم کلی با دخترش صحبت کرده بود. در مورد از شیر گرفتن من معتقدم نباید به بچه خیلی سخت گرفت. آروین دو سال و دو سه ماه بود دیگه شیر خودم رو ندادم ولی شب ها موقع خواب و صبح ها شیر با شیشه می خوره و هنوزم همین طور بهش می دم. حالا هر طور خودت صلاح می دونی. موفق باشی.
مامان فدیا
پاسخ
منم دوستت دارم شیر رو بخوره چون بدون شیشه مقدار شیر خوردنش خیلی کم شده اما میترسم دوباره هایی بشه و شبا هم بخواد
مرضیه(مامان 3جوجه طلایی)
13 اردیبهشت 95 13:25
سلام عزیزم خیلی ناراحت شدم نگذارین اینقدر گریه کنه اینهمه استرس براش خوب نیست هواسش راپرت کنین منم که از شیشه میگرفتم سخت بود ارشیا چند روز شیر نخورد ولی بلآخره تسلیم شد یه مدتی سخته ولی نگذارین اینقدر گریه کنه و به مرحله ای برسه که دیگه از کنترل خارج بشه قهر کردنش مثل ارشیا هست ولی اگه زود به دادش برسم به این مرحله نمیرسه یا باهاش صحبت می کنم که یادته رفتیم پارک پیشی دیدیم پیشی چی کار کرد و ... به محضی که صحبت تموم میشه دوباره قهر شروع میشه ولی اگه کم کم خوراکی هم بدم و ... دیگه خوش اخلاق میشه
مامان فدیا
پاسخ
ادرین متاسفانه تو این زمینه خیلی لجباز و اگه از یه چیزی ناراحت بشه به هیچ وجه به هیچ سراطی مستقیم نیست و اصلا گوش نمیده چی میگم یا اگه بخوام بغلش کنم محکم میزنه و لگد میندازه خلاصه هر چی بیشتر باهاش حرف میزنیم بدتر میکنه
مرضیه(مامان 3جوجه طلایی)
13 اردیبهشت 95 13:25
انشاءالله موفق باشین و این روزها زودتر بگذره
مامان فدیا
پاسخ
خودمم امیدوارم
کیان
14 اردیبهشت 95 13:53
وای توی دلم بابا مامانم خالی شد . آخه من همینجورش شبها خیلی سخت می خوابم. تازه من علاوه بر شیشه شیر به پستونک هم شدیدا معتادم خاله وقتش شد ما رو هم راهنمایی کنید که بابا و مامان بدونند چطوری با این مشکل مقابله کنند. مرسی
مامان فدیا
پاسخ
اره واقعا کار سختیه ما که کل اپارتمان دارن باهامون همکاری میکنن
مامان جونم
17 اردیبهشت 95 16:08
سلام دوست خوبم فقط باید صبر کنید تا یادش بره همه ی بچه ها همین جوری هستند
مامان فدیا
پاسخ
بله فکر کنم تنها راهش گذر زمان
مامان فهیمه
18 اردیبهشت 95 16:46
سلام عزیزم ممنونم که به ما سر زدین.ماشالا به گل پسرتون
مامان نیکان
24 اردیبهشت 95 17:55
آخی.عزیزم.بالاخره باید شروع میکردی.خوب کردی.بهتر میشه نگران نباش