بدون عنوان
و چون شما باز هم پسر ماهی بودی و عشق مامان کلی آقا بود ، هفته بعدشم باز رفتیم مسافرت این بار رفتیم زنجان البته ایندفعه بابایی همراه ما نبود ما همراه مامان جون و باباجون رفتیم کلی هم جای بابایی و خالی کردیم حسابی خوش گذروندیم خلاصه اونجا باباجون انقدر تو رو برد دردر که شما دیگه تو خونه بند نمیشی و یه سره میخوای بری چون حیاط خونه عمو مصطفی کلی بزرگ و کلی مرغ و خروس دارن تازه همین که ما رفتیم مرغشون 6 تا جوجه نازنازی هم به دنیا اورد که کلی بامزه بودن باباجون هم که وسط حیاط واسه شما یه گهواره درست کرده بود و شما عصرا توی هوای خوب کلی تاب میخوردی و میخوابیدی ...
نویسنده :
مامان فدیا
10:10