آدرین و اولین پارک
سلام پسر قشنگم
خدارو شکر میکنم که تا الان هر وقت اومدم تو وبلاگت قرار بوده واست از اتفاقهای خوب خوب بنویسم
و این بار هم میخوام واست از روزی بگم که تازه وارد 9 ماهگی شده بودی و روز جمعه بود و ما خونه باباجون بودیم که یهو هوس کردیم قبل ناهار تو رو بگذاریم تو کالاسکه و همون اطاف پیاده یه چرخی بزنیم همون نزدیک یه پارک کوچیک هست که اون موقع ها که من و دایی هم کوچیک بودیم 2تایی میومدیم و کلی توش بازی میکردیم و چند سالی بود که دیگه نرفته بودم
خلاصه وقتی وارد شدیم و واسه اولین بار اروم تو رو گذاشتم تو تاپ تو چنان ذوقی کردی که باورم نمیشد عاشق اونجا شده بودی و کلی تاپ بازی کردی اونم با سرعت
سرسره هم کلی دوست داشتی هی به بابایی میگفتی تو رو بذاره اون بالا که سر بخوری
و خلاصه انقدر بازی کردی و هربچه ای هم که میومد سوار تاپ بشه جیغ میزدی که من نمیخوام پیاده شم و بابا رو مجبور میکردی رو تاپ بزرگه بشینه و شما رو بغل کنه که خوابت برد
و خلاصه کلی کیف کردی و دیگه تاپ تاپ عباسی هم فهمیدی چنه !!!!!
و حالا منم که تازه فهمیدم شما چقدر هیجان دوست داری و از هیچی هم نمیترسی کلی کیف کردم که این رفتارت مثل خودم شده و هفته بعد بردمت بازینو اونجا هم کلی خوش گذروندی از هیچ کدوم نمیترسیدی حتی وقتی تنها سوار بعضی وسایل میشدی که حتی پات به زمینش نمیرسید اصلا نمیگفتی منو بردار !!!!!
ببین پسرم این هواپیما رو واست شارژ کردیم کلی باهاش حال کردی وقتی میچرخید و بالا پایین میرفت یه دونه از اون تاپا هم با غزاله سوار شدی کمربندتم بستی و قتی شروع کرد چرخیدن و بالا پایین رفتن کلی اطراف رو نگاه میکردی