آدرین آدرین ، تا این لحظه: 10 سال و 29 روز سن داره

آدرین مموشک مامان

18 ماهگی

1394/7/22 13:14
نویسنده : مامان فدیا
1,038 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر خوبم مامانی اومد اما بازم با یه عالمه غیبت خوب اخه من تو محل کارم واست پست میذاشتم که این دو ماه نیومده بودم و تو خونه هم تا من بیام سروقت سیستم شما با یه لبخند گول زننده میای زود دستات باز میکنی و میگی : مامان مامان بعدم محکم با دهن باز منو بوس میکنی ( اخه هنوز من نتونستم بهت یاد بدم که واسه بوس کردن باید دهنت ببندی چون تو عین ماهی دهن باز میکنی و کل لپ طرف و لبای طرف میکنی تو دهنت و حسابی خیسش میکنی این روند بوس کردن شماست )niniweblog.comniniweblog.com

خلاصه دور از جون این مراحل خر کردن من که دیگه بهت هیچی نگم و تو بیای پشت سیستم بشینی niniweblog.com

واسه همین ما خیلی وقت که کلا از وبلاگ دور شدیم niniweblog.com

اما خوب در کل تابستون خوبی رو کنار هم گذروندیم و شما فقط یه بار مریض شدی و بیشترش خدا رو شکر سالم و سرحال با مامانی تو خونه بودیم و کنار هم کلی خوش گذرونیم

بیشتر تفریحمون هم همون دو روز در هفته بود که با بابایی میرفتیم پارک و کنار زمین بازی اونا بودیم و شب هم زیرانداز مینداختیم و کنار هم خوش بودیم  چون بیشتر روزا علاوه بر خانواده عمو محسن دوست بابایی و خانمش سارا جون که حالا حسابی با من دوست شده هم باهامون بودن واسه همین خیلی بیشتر خوش میگذشت در ضمن هم خاله سارا و هم زن عمو نینی  تو راه دارن و قرار دو تا پسر دیگه به جمعمون اضافه بشه

niniweblog.comniniweblog.com

و احتمالا شما قرار بشی سردسته و با هم گروه برادران دالتون را راه بیاندازید اخه واسه خرید لباس با هم رفتیم هر 3 نا واسه شماها لباس یه جور تو سایزای مختلف خریدیم و خلاصه خدا به دادمون برسه niniweblog.comniniweblog.com

اما از غذا خوردن شما بگم که اصلا خوش غذا نیستی و هر چیز رو نمیخوری ماکارانی خیلی دوست داریو من هر چی رو با ماکارانی قغطی میکنم و بهت میدم و اینکه میگی خودم غذا بخورم و فقط سرلاک رو که به عنوان صبحانه میخوری اجازه میدی من بهت بدم بقیه رو خودت میخوری این که به چه وضعی در میای رو با عکس واست توضیح میدم

 

 

بله این هم داستان ما با غذا خوردن شما امیدوارم کم کم خوش غذا تر بشی و همه چی رو بخوری اخه خیلی وزن نگرفتی البته واسه چکاپ 18 ماهگی که رفتیم خانم پرستار گفت به نسبت وزن قبلیش خوبه و مشکلی نداری niniweblog.comاما من خیلی دوست دارم شما خوش غذاتر بشی

شما یه خوبی که داری اینه که صندلی ماشینت خیلی دوست داری و مخصوصا وقتی خوابت میاد میری روش میشینی و شیر مخوری و همون جا هم میخوابی واسه همین من راحت میتونم با شما رانندگی کنم خیلی وقتا بدون بابایی میریم تهران

 

اما بگم از کنجکاوی های شما که به همه چی کار داری و ماشالا این دو ما ه حسابی هم قد کشیدی و به خیلی جاها قدت میرسه دیشه دستت به اپن میرسه به گاز میرسه و رو نوک انگشتاتم بلند میشی و بدون اینکه ببینی هر چی روش باشه میکشی پایین و این خیلی کار خطرناکیه مامانی و این کارت حسابی دردسر ساز شده niniweblog.com

و البته چند روز پیش برای اولین بار یاد گرفتی در کمد منم باز کنی و من زمانی متوجه شدم که یکی از رژای منو به دست و در و کمد مالیده بودی niniweblog.comو قیافه من اون موقع حسابی دیدنی بود البته از این صحنه ها کم نیست در کنار شما

و یه کار جالبت اینه که همیشه پرخطرترین بخش خونه رو انتخاب میکنی واسه این که باز ی کنی مثلا خونه مامان نسرین یه پله داره که شما همیشه عروسکاتو میبری بالای اون میشینی و هر بار که یه چیزی میوفته پایین بلند داد میزنی مامان اوتاد !! و دوباره از پله میای پایین برش میداری و دوباره از پله بالا میری

و اینکه تا من میخوام از این بازیهات عکس بگیرم سریع همه رو ول میکنی و میدوی سمت من و من میتونم این لحظه فضولی رو فقط ثبت کنم خلاصه از وقتی دویدنت خوب شده دیگه عکس درست از تو گرفتن کار حضرت فیل!!!!!!!!!!

 

 

 

 

بله اقا پسری ما با هم کلی داستانها داریم niniweblog.comو

یه بار هم رفتیم طالقان که واقعا طبیعت قشنگ و بکری داشت و حسابی هم سرد بود با اینکه شهریور ماه بود کلی لباس گرم برده بودیم اما خوب شما از قبلش یه کم مریض بودی و واسه همین خیلی همکاری نکردی و بدی ماجرا اینه که کلا خیلی به من وابسته شدی و همش میخوای کنار من باشی به هیچ وجه کنار بابا نمیمونی و حتی بغلش هم به سختی میری و اونجا من مجبور بودم همش شما رو بغل کنم که خیلی منو خسته کرد niniweblog.comniniweblog.com

هر چند همه سعی میکردن کمک کنن اما ......

 

 

 

 

 

و این چند روز هیچی نخوردی و منم نمیذاشتی چیزی بخورم و تا سر سفرم بودیم دست منو میگرفتی بلند میکردی از الکی راه بریم (هر چند این کار بد رو چند وقتی هست که یاد گرفتی و هر جا باشیم حتی تو خونه خودمون الکی منو راه میبری و با هیچ کس دیگه هم حاضر نیستی بری مگه زمانی که مامان جون باشه اون موقع فقط با اون کار داریو اون موقع من کیف میکنم niniweblog.com)

 

خلاصه موقع غذا خوردن هر کار بخوای بکنی رو هیچی بهت نمیگیم که بشه یه لقمه غذا خورد و نتیجش شد این عکسی که الان میذارم niniweblog.com

 

 

و کلا ما هر کاری بکنیم شما هم میخوای انجام بدی یه بار ما میخواستیم خودمونو وزن کنیم شما هم سریع اومدی و روش ایستادی چنان با دقت داشتی نگاه میکردی فکر کنم داشتی قد و وزنت با هم میسنجیدی خندونک

 

و در اخر هم عکسهای کنار جاده چالوست میذارم که کلی سنگ بازی کردی و گردش کردی عشقم

 

پسندها (12)

نظرات (4)

مامان لیدا
22 مهر 94 15:56
همیشه به گردش و شادی باشی عزیزم 18ماهگیت مبارک باشه
مامان فدیا
پاسخ
ممنون خاله جون
گیلدا
22 مهر 94 18:30
ای جونم 18 ماهگیت مبارک وروجک شیطون همیشه به گشت و شادی
مامان فدیا
پاسخ
ممنون خاله جون
زويا
25 مهر 94 10:54
سلام قربون پسر با وزن كردنش . از واكسن گل پسر چيزي ننوشتين !!!
مامان فدیا
پاسخ
ممنون بعد از زدن واکسن تا 24 ساعت تب خیلی شدیدی داشت و پاش رو هم زمین نمیذاشت و یه بند بغل بود اما بعدش خوب شد
کیان
28 مهر 94 9:59
ای آدرین شیطون بلا. آخه به وسایلهای بزرگترا چه کار داری شما .. حسابی مامانی رو اذیت میکنی ها. شیطون غذا تو خوب بخور که حسابی بزرگ بشی. گرچه من هم خوب غذا می خورم ولی نمدونم چرا زیاد بزرگ نمیشم
مامان فدیا
پاسخ
اقا کیان گل ممنون که بهش گوشزد میکنی اما تو عکسات که خداروشکر وزنت خوب به نظر میاد