شروع یه سال خیلی خیلی خوب
سلام سلام پسر قشنگم مامانی دوباره اومده با کلی خبرای خوب و البته با کمی تاخیر خوب حالا بهتره
اول از روزای اخر سال شروع کنیم و واست بگم تو این روزای شلوغ و پلوغ که مامانی کلی کار داشت شما
هم حسابی بهش کمک کردی اخه به خاطر تغییر خونمون کلی لوازم باید میخریدیم و من حسابی
مشغول خرید بودم از طرف دیگه واسه اسباب کشی مامانی و باباجون که بالاخره از عشق شما دل از
تهران کندن و اومدن نزدیک ما خونه خریدن هم حسابی سرمون شلوغ بود اما خداروشکر یه خونه خیلی
خوب و بزرگ واسشون پیدا کردیم که البته از شانس شما سر کوچشون یه پارک خیلی خیلی کوچولو داره
که هر بار میریم اونجا شما اندازه یه سر خوردن ازش استفاده میکنی و یه تراس کوچیک رو به کوچه
دارن که نمیدونم چه علاقه ای بهش پیدا کردی و یه سره میری درش باز میکنی
و جالب ترش اینکه این خونشون 3 تا خواب داره و یکی از خوابا به نام شما اسم خورده و کل لوازم شما از
3چرخه و پیتیکو و اسباب بازی هات اونجان و تو هم دیکه یاد گرفتی و همین که میرسیم سریع میری
سرکشی میکنی به اموالت و در این قسمت با چند تا عکس نحوه کمک کردنهای شما رو تو این چند
روز نشون میدیم
و اینجا هم با ورود پرده جدید به خونمون تا چند روز قایم موشک بازی پشت پرده های بیچاره شده بود سرگمی شما
و اینجا بعد یه روز سخت کاری به این شکل به خواب عمیق فرو میرفتی !!!!!
اینجا هم وقتی رفته بودیم فرش بخریم یه دوست پیدا کرده بودی و خیلی بامزه با هم بازی میکردید
و با تمام این تعاری بالاخره سال 94 با همه خوبیها و خاطراتش تموم شد و یک
سال دیگه رو خانواده 3 نفری ما به پایان برد دومین سالی که عزیز ترین موجود
عالم کنارمون بود و باهات نفس کشدیم و عصبانی شدیم دعوا کردیم قربون
صدقت رفتیم و برای هر کار جدیدی که یاد میگرفتی با تمام وجود ذوق میکردیم
اما خدارو شکر این سالی که گذشت یکی از بهترین سالها بود و کلی اتفاقات
خوب تو زندگیمون افتاد و بدیش این بود که دو تا عزیزامون موقع اتمام سال
کنارمون نبودن یکی مامان بزرگ بابایی و عموی من که برای هر دو تاشون یه
جای خوب تو بهشت ارزو میکنیم