بدون عنوان

سلام سلام به پسر قشنگم

دیگه داری وارد 23 ماهگی میشی و من دو روز ودتر یه دنیا بهت تبریک میگم

کوچولوی مامان تند تند داری بزرگ میشی یه عالمه چیزای جدید یاد میگیری

خیلی از کلمه ها رو بهتر و بیشتر تلفظ میکنی و جمله های دو کلمه ای یا 3کلمه ای رو داری میگی

مثل :بابا آمد - بابا افت(رفت)- شی انده (شیر بده) - اوده اوده الایی (جوجه

جوجه طلایی) - ماما تسیییییدم(ترسیدم) - اوب اوب ا گگگگگدن(چوب چوب یه

گردن)

خلاصه خیلی با مزه حرف میزنی هر چند من اصولا مثل چلنگر باید همیشه واسه

دیگران ترجمه کنم چی میگی حتی واسه بابایی

وقتی میخوای از جایی بلندت کنم یا میخوای کسی رو با خودت ببری دستات

میگیری سمتمون میگی علی علی اخه از بس وقتی مامانی میخواد بلند بشه

باید دستش بگیره به یه جایی و اروم بلند بشه به تو میگه یا علی یا علی تا اروم

بلند شه تو هم یاد گرفتی

غذا خوردنت کمی بهتر و متنوع تر شده تو مهد ازت خیلی راضین و میگن

مشکلی نداری و پسر خوبی هستی این چند وقت دو تا مهمونی رفتیم

که شما تو هر دوتاش پسر خوبی بودی و زیاد اذیت نکردی تازه تو عروسی کلی

هم نانا کردی و خوشت اومده بود

دیگه مامانی و بابایی این هفته اسباب میکشن و میان کرج نزدیک خونه ما خونه

گرفتن و این یعنی قرار چه کیفی بکنی شما هر چند دیگه انقدر بعضی وقتا به

دلت راه میان که شما هم حسابی لووس میی و یه کمکی اخلاقت خراب میشه

که من باید بهشون تذکر بدم هر چند خیلی فیده نداره

دیگه کم کم داریم واسه عید اماده میشیم بوی بهار بدجور پیچیده او همه باذوق

و وق داریم کارامونو میکنیم کلی اسباب واسه خونمون میخریم مبل فرش .....

دیگه خونه خالی نیست شما کامیون سواری کنی به جاش اگه خونمون مرتب

بشه یه تولد داست تو عید میگیرم البته نه به بزرگی سال قبل کمی جمع و جور

تر البته یه برنامه سفر هم داریم تا ببنیم چی میشه

خوب بریم سراغ عکسها 

پسر مامان با یه خنده قشنگ

اینم دوست جونی تو ارامیس خانم که خیلی خیلی دختر خوب و مهربونیه

وقتی خونشون مهمون بودیم همه وسایلش میداد به شما و حتی تو رو سوار

چرخش میکرد و هل میداد در صورتی که فقط 9 ماه با شما فرق داره اما اصلا

اصلا لجبازی نمیکنه و حسابی با تو کنار میاد انقدر هم شیرین حرف میزنه که ادم

میخواد بخورتش امیدوارم همیشه شاد و سلامت پیش هم باشید و دوستای

خوبی بشید واسه هم

اینم وقتی شما و ارامیس و سامیار همزمان بخواید پیانیست بشید

خونه خاله لیلا این شکلی منظری که خاله بهت به به بده کلا علاقه زیادی به

خوابیدن رو سرامیک داری

یه برف قشنگ که تو با تعجب نگاه میکری و میگفتی مامان ابه!!!!!

اما هنوز که هنوز تو پاساژ یا واسه خرید خیلی اذیت میکنی حتی یک لحظه یه جا صبر نمیکنی یه ند میخوای بری و اونم دقیقا بعکس راهی که باید بریم

اینجا هم تو پاساژ تنها لحظه ای که میخندیدی اینجا بود

و این هم بخشی از شیطنتهای تو خونه جای ابکش و سی دی و ماکارانی کاملا

با هم جابجا شده !!!!!!!!!!

اما خوب با همه اینا میدونی عاشقتم تو قشنگترین و ناب ترین لحظه های زندگیمی