شروع سال 95
مبارک مبارک سال جدید مبارک
پسر قشنگ مامان سال 95 شروع شد و این بار شما بیدار وسر حال کنار ما سر
سفره هفت سین نشستی و با هم کلی دعاهای خوب کردیم
کلی عید دیدنی رفتیم لباس نو پوشیدیم هر چند این لباس
نو شما تا دم در جواب میداد و هنوز به مقصد نرسیده حتما شما یه بلایی سرش
اورده بودی یه روز کرواتش میکندی یه روز شیر میریختی روش و یه
روز ساس بنداش در میاوردی و ...... اما خوب عید دیدنی ها رو رفتیم و از 4
فروردین با دوستامون رفتیم مسافرت رامسر که خیلی سفر خوبی بود کلی
خوشگذشت چون دوست جونای شما هم همگی باهامون بودن یعنی 4 تا نی
نی خوشگل اقا سامیار 3:5 ساله ارام جون 2:5 ساله اقا ادرین و هانا خانم 1:5
ساله خلاصه که نینی بارون بودیم حسابی تو این سفر ترکوندین
ایشالا همیشه لبت اینجوری خندون باشه عشقم
اقا ادرین نشسته بر تخت سلطنت وقتی میخواست بره عید دیدنی
اینم یکی از دوست جونات اقا اریا وقتی اومده بود خونمون عید دیدنی
ویلایی که تو شمال گرفته بودیم یه حیاط خیلی بزرگ با دو تا تاپ داشت که شما بچه ها حسابی توش خوش گذروندین
البته مدیونی اگه فکر کنی ما مامانها هم تو این شادی با شما شریک میشدیم هاااااااا
یه روز دفتیم لب اب میخواستم ببینم با دیدن دریا چه عکس و العملی نشون میدی اما چون هوا سرد بود و شما هم همش میخواستی بری تو اب بیشتر با هم دعوامون شد و زودی هم برگشتیم ایشالا هوا که گرم بشه میریم و اینتار حسابی خوش میگذره
یه روزشم رفتیم شهر بازی و کارتینگ و تلکابین اما اون روز شما یه کم راه رفتی و اما قبل از اینکه بخوام چیزی سوارت کنم همش قیافت حالت خواب بود و تو بغل من بودی پایین هم نمیومدی خلاصه که فقط مامان سواری کردی و به جای تو من و بابایی سوار وسایل بازی شدیم
و اینجا هم یه روز بارونی که رفتیم جنگل و شما با دوستات یه عکس قشنگ انداختی
و اینجا هم در راه برگشت که رفتیم و از دریا خداحافظی کردیم
و اینجا روز 13 بدر که حسابی سرد بود و بارون میومد واسه همین رفتیم خونه دختر خاله من و ناهار رو اونجا خوردیم و انجا شما یه دوست جدید پیدا کردی و حسابی با هم جور شده بودید البته یکی که نه 3تا!!!!!! بله 3تا هاپوی ناز و خوشگل که خیلی شیطون بودن و از سر و کلت بالا رفتن و تمام لباسات میکشیدن میپریدن بالا و دستاشونو میذاشتن رو شونه شما و اینجا هم یکیشون با شما دست در دست هم یه عکس باحال انداختید