آدرین آدرین ، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره

آدرین مموشک مامان

شروع سال 95

1395/2/4 11:26
نویسنده : مامان فدیا
277 بازدید
اشتراک گذاری

مبارک مبارک سال جدید مبارک

پسر قشنگ مامان سال 95 شروع شد و این بار شما بیدار وسر حال کنار ما سر

سفره هفت سین نشستی و با هم کلی دعاهای خوب کردیم  

niniweblog.com   کلی عید دیدنی رفتیم لباس نو پوشیدیم هر چند این لباس

نو شما تا دم در جواب میداد و هنوز به مقصد نرسیده حتما شما یه بلایی سرش

اورده بودی niniweblog.com  niniweblog.com   یه روز کرواتش میکندی یه روز شیر میریختی روش و یه

روز ساس بنداش در میاوردی و ......        اما خوب عید دیدنی ها رو رفتیم و از 4

فروردین با دوستامون رفتیم مسافرت رامسر که خیلی سفر خوبی بود کلی

خوشگذشت چون دوست جونای شما هم همگی باهامون بودن یعنی 4 تا نی

نی خوشگل اقا سامیار 3:5 ساله ارام جون 2:5 ساله اقا ادرین و هانا خانم 1:5

ساله خلاصه که نینی بارون بودیم حسابی تو این سفر ترکوندین        niniweblog.com 

niniweblog.comniniweblog.com

 

 

ایشالا همیشه لبت اینجوری خندون باشه عشقم

 

اقا ادرین نشسته بر تخت سلطنت وقتی میخواست بره عید دیدنی niniweblog.com

 

 

اینم یکی از دوست جونات اقا اریا وقتی اومده بود خونمون عید دیدنی

 

 

ویلایی که تو شمال گرفته بودیم یه حیاط خیلی بزرگ با دو تا تاپ داشت که شما بچه ها حسابی توش خوش گذروندین

 

 

البته مدیونی اگه فکر کنی ما مامانها هم تو این شادی با شما شریک میشدیم هااااااااniniweblog.com

 

یه روز دفتیم لب اب میخواستم ببینم با دیدن دریا چه عکس و العملی نشون میدی اما چون هوا سرد بود و شما هم همش میخواستی بری تو اب بیشتر با هم دعوامون شد   niniweblog.com  و زودی هم برگشتیم ایشالا هوا که گرم بشه میریم و اینتار حسابی خوش میگذره

 

یه روزشم رفتیم شهر بازی و کارتینگ و تلکابین اما اون روز شما یه کم راه رفتی و اما قبل از اینکه بخوام چیزی سوارت کنم همش قیافت حالت خواب بود و تو بغل من بودی پایین هم نمیومدی خلاصه که فقط مامان سواری کردی و به جای تو من و بابایی سوار وسایل بازی شدیم niniweblog.com

 

 

و اینجا هم یه روز بارونی که رفتیم جنگل و شما با دوستات یه عکس قشنگ انداختی

 

 

و اینجا هم در راه برگشت که رفتیم و از دریا خداحافظی کردیم

 

 

و اینجا روز 13 بدر که حسابی سرد بود و بارون میومد واسه همین رفتیم خونه دختر خاله من و ناهار رو اونجا خوردیم و انجا شما یه دوست جدید پیدا کردی و حسابی با هم جور شده بودید البته یکی که نه 3تا!!!!!! بله 3تا هاپوی ناز و خوشگل که خیلی شیطون بودن و از سر و کلت بالا رفتن و تمام لباسات میکشیدن میپریدن بالا و دستاشونو میذاشتن رو شونه شما و اینجا هم یکیشون با شما دست در دست هم یه عکس باحال انداختید niniweblog.com

 

 

 

 

پسندها (3)

نظرات (2)

مامان لیدا
4 اردیبهشت 95 12:02
سلام چه عکسای قشنگی انشالا همیشه به شادی و گردش
مامان فدیا
پاسخ
ممنون خاله جون واسه شما هم همینطور
کیان
4 اردیبهشت 95 12:07
به به آدرین جون همشه خوش باشی مسافرت بری هم سال نو مباک و هم تولدت مبارک . البته با تاخیر چون تازگیها تنبل شدم زیاد به دستان سر نمیزنم. چه خوبه که با دوستات مسافرت رفتی من که با هیچ بچه ای نمیسازم آفرین به تو
مامان فدیا
پاسخ
ممنون که پیش ما اومدی البته اینم بگم ها منم خیلی با بقیه بچه ها نمیسازم این بقیه هستن که تلاش میکنن با من بسازن