ورود به 19 ماهگی
سلام سلام پسر قشنگی مامان از موقعی که دوباره برگشتم سر کار دیگه
تند تند میام اینجا و از روزهای با تو بودن واست مینویسم که برای لحظه
لحظش خدارو شکر میکنم چه وقتی که از دست شیطونیهات میخوام سرم
بکوبم به دیوار چه از لحظه هایی که معصومانه کنار من میشینی و اروم
بازی میکنی
شما پسر خیلی خیلی فعالی هستی و همه تو بازی با تو کم میارن یعنی
خدا نکنه یه بازی باهات انجام بدیم که خوشت بیاد دیگه انقدر باید انو تکرار کنیم که از نفس میافتیم
مگر اینکه شانس بیاریم اون وسط یهو تلوزیون تبلیغ بده که دست از
سرمون برداری اون وقت با این ژست که الان عکسش واست میذارم
میشینی و عین داش مشدی ها تبلیغ نگاه میکنی که از هر کدوم خوشت
اومد مامان اونو واست بخره که اول تبلیغای شبکه ifilm رو دوست داری و
تا صداش بیاد میای و جالب اینکه غیر اون تبلیغای لاغری ماهواره رو خیلی
دوست داری و انقدر جدی بهش نگاه میکنی تا اخرش فکر میکنم واقعا
کامل درکش میکنی
این روزا دیگه خیلی کم پیش میاد منو بابایی بتونیم با هم بریم خرید اخه
شما اصلا تو بیرون همکاری نمیکنی اصلا نمیخوای داخل هیچ مغازه ای
بشیم و یه سره جیغ میکشی که بریم یا اینکه دست منو میکشی که با
هم راه بریم اونم از جایی که تو میخوای که نمیدونم چرا اصولا دقیقا
برعکس راهی که باید بریم !!!!! بیشتر وقتا اگه تهران برم خرید پیش
مامان جون میمونی اگرم که کرج باشیم بابایی پیش شما میمونه یا صبح
میذارمت مهد و به کارای بیرونم میرسم چند روز پیش مجبور شدیم بریم
مرغ و میوه بگیریم شما رو هم بردیم بابایی خرید میکرد منم دنبال شما تو
بازار لاله راه میرفتم و یهو شروع کردی با اب دهنت بادکنک درست کردی و
انقدر بامزه این کار رو انجام دادی که همه بچه ها با تعجب نگاهت میکردن
وسط بازار ایستاده بودی هر چی هم صدات میکردم محل نمیذاشتی
ولی راستش بگم بعدا که اومدیم خونه من هر چی امتحان کردم نتونستم این کار رو انجام بدم
این روزها هم که داریم واسه مامان جون اینا دنبال خونه میگردیم که تا
زمانی که خونشون تو تهران ساخته بشه بیان کرج پیش ما خونه بگیرن و
من نمیدونم با این کارای تو و شیطونی ها چطوری میتونم بهشون کمک
کنم و جالب اینه که موقع گشتن دنبال خونه بیشتر از خودشون دنبال اینن
که جایی باشه که به پارک نزدیک باشه یا سالنش بزرگ باشه که شما
بتونی راحت توش بدوی و بازی کنی بعله اینجوریه خدا شانس بده من
نمیدونم چرا ما بچه بودیم بابام میگفت بچه باید یه جا بشینه اما الان میگه
بچه اگه بازی و شیطونی نکنه مریض !!!!!!!!!!!
و چند روز پیش هم تولد مامان جون بود و واسش دعا میکنیم سالها سالم
و سلامت کنار ما باشه و سایش بالای سرمون تو مامان جونو از همه دنیا
بیشتر دوست داری و وقتی اون هست دیگه منو به مادری قبول نداری و
هر کاری بهت میگم بیا بریم انجام بدیم دست منو میزنی کنار و میگی
نههههههه بعد مامان جونو نشون میدی و میگی مامانییییی یعنی اون
واسم انجام بده
پسر نازم همیشه سالم و شاد باش و من از کنار تو بودن خوشبخت باشم