آدرین آدرین ، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

آدرین مموشک مامان

تولد با تم اقا کوچولو

تولد تو قشنگترین و ناب ترین لحظه زندگی من و بابایی و ما این روز زیبا رو برای بار دوم کنار تو عزیز ترین جشن گرفتیم البته امسال به شکل پارسال نبود و خیلی ساده تر و با مهمون های کمتر برگزار کردیم اما بازم خیلی خوش گذشت امسال شما فوق العاده بودی اصلا اصلا مامان و اذیت نکردی همش وسط داشتی نانای میکردی و با بچه ها بازی میکردی فقط خیلی موقع عکس گرفتن همکاری نکردی و میخواستی بری پی بازی کردن امسال تم و ابی و سفید دادیم و بازم مهمونهای خوبمون تم رو رعایت کردن یه عکس قشنگ با عمو محسن و غزاله جونی که خیلی دوستش داری   اینجا هم یه عکس قشنگ با مامانی و باباجون که خیلی خیلی واسه ت...
4 ارديبهشت 1395

شروع سال 95

مبارک مبارک سال جدید مبارک پسر قشنگ مامان سال 95 شروع شد و این بار شما بیدار وسر حال کنار ما سر سفره هفت سین نشستی و با هم کلی دعاهای خوب کردیم      کلی عید دیدنی رفتیم لباس نو پوشیدیم هر چند این لباس نو شما تا دم در جواب میداد و هنوز به مقصد نرسیده حتما شما یه بلایی سرش اورده بودی        یه روز کرواتش میکندی یه روز شیر میریختی روش و یه روز ساس بنداش در میاوردی و ......        اما خوب عید دیدنی ها رو رفتیم و از 4 فروردین با دوستامون رفتیم مسافرت رامسر که خیلی سفر خوبی بود کلی خوشگذشت چون دو...
4 ارديبهشت 1395

شروع یه سال خیلی خیلی خوب

سلام سلام پسر قشنگم مامانی دوباره اومده با کلی خبرای خوب و البته با کمی تاخیر      خوب حالا بهتره اول از روزای اخر سال شروع کنیم و واست بگم تو این روزای شلوغ و پلوغ که مامانی کلی کار داشت شما هم حسابی بهش کمک کردی       اخه به خاطر تغییر خونمون کلی لوازم باید میخریدیم و من حسابی مشغول خرید بودم از طرف دیگه واسه اسباب کشی مامانی و باباجون که بالاخره از عشق شما دل از تهران کندن و اومدن نزدیک ما خونه خریدن هم حسابی سرمون شلوغ بود اما خداروشکر یه خونه خیلی خوب و بزرگ واسشون پیدا کردیم که البته از شانس شما سر کوچشون یه پارک خیلی خیلی کوچولو داره ...
4 ارديبهشت 1395

بدون عنوان

سلام سلام به پسر قشنگم دیگه داری وارد 23 ماهگی میشی و من دو روز ودتر یه دنیا بهت تبریک میگم   کوچولوی مامان تند تند داری بزرگ میشی یه عالمه چیزای جدید یاد میگیری   خیلی از کلمه ها رو بهتر و بیشتر تلفظ میکنی و جمله های دو کلمه ای یا 3کلمه ای رو داری میگی   مثل : بابا آمد - بابا افت(رفت)- شی انده (شیر بده) - اوده اوده الایی (جوجه جوجه طلایی) - ماما تسیییییدم(ترسیدم) - اوب اوب ا گگگگگدن(چوب چوب یه گردن)   خلاصه خیلی با مزه حرف میزنی هر چند من اصولا مثل چلنگر باید همیشه واسه   دیگران ترجمه کنم چی میگی حتی واسه بابایی   وقت...
9 اسفند 1394

روزهای بهمن 94 ادرین

سلام به پسر قشنگم که روز به روز داری اقا تر میشی   مامانی کم کم داریم تو خونه جدیدمون جا میوفتیم و زندگی روال عادی خودش پیدا   کرده شما هم تو مهد جدیدت راحت میری هر چند بیشتر روزایی که صبح زود   میخوایم بریم سر کار شما رو خواب میبرم مهدکودک اما مربیت میگه خیلی پسر   خوبی هستی و کلی بازی میکنی و خوراکتم خدا رو شکر خوب   و اینکه بچه بی ازاری هستی و احتمالا این کارا که تو خونه میکنی و رو اونجا   انجام نمیدی که همش ازت تعریف میکنه با کلا سیاست کاریشون نمیدونم   اخه شما چند وقتیه تو خونه حسابی لجباز شدی تا یه چیزی بر وفق مرادت ...
17 بهمن 1394

و باز هم من چقدر خوشحالم

سلام سلام ببخش پسر قشنگم که تو قسمت قبلی نشد همه خبرا رو   بنویسم     خوب برات بنویسم که شما چقدر تو این روزای سخت و شلوغ پسر خوبی   بودی و اذیت نکردی اصلا کلافه نمیشدی تازه کلی به مامان کمک   میکردی وقتی داشتم یه کارتن میبستم تند تند تو هم هر چی پیدا   میکردی میاوردی و میریختی توش مخصوصا هر چی رو که من به   عنوان اضافه و اشغال      کنار میذاشتم و میاوردی و خالی میکردی توی   کارتن و اون موقع قیافه مامان دیدن داشت       اگر من جایی رو تمیز   میکنم ت...
19 دی 1394

من چقدر خوشحالم

سلام سلام پسر نازم ببخشید که خیلی دیر شد واسه پست جدید بجاش با کلی خبر اومدم اخه به صورت کاملا یهویی و بدون برنامه قبلی خونمونو جابجا کردیم   بله بله والا ما هنوز خودمونم تو شکیم اخه همه منتظر بودیم که مامان جون و باباجون جابجا بشن و بیان کرج اما انقدر اون اقاهه که خونشونو گرفته بد قولی کرد که دیگه همه خسته شدیم و این وسطا چون من باهاشون هی میرفتم بنگاه واسه پیدا کردن خونه دلم خیلی هوس جابجایی کرده بود اخه خونمون دیگه واسمون کوچیک بود و شما اصلا جایی واسه دویدن نداشتی و حتی من واست از اون کامیون گنده ها که خیلی دوست داشتی هم نمیتونستم بخرم اما یه شب با بابایی نشسته بودیم بهش گفتم میای عکس خونمونو بذاریم ...
16 دی 1394